یک سفر یک تجربه
تجربه های ریز و درشتی داشتی این چند وقته ولی بزرگترینش چند شب تنها خوابیدن تو خونه مامانی و کیلومترها دور از من و بابا بود...سفری که برای من و بابا پیش اومد و تو به خاطر نوع سفر نمیتونستی همراهیمون کنی واست یه تجربه بزرگ و هیجان انگیز رقم زد .شش شب رو تنها اصفهان پیش مامانی و بابایی و خاله نسرین مهربونت که همه امیدم برای خوشحال بودن تو اونجا بودن گذروندی به دور از بهانه گیری هایی که من انتظار داشتم ازت ..دیگه فکر کنم حسابی بزرگ شدی و خیلی بیشتر ازینا میتونم به تواناییهات اعتماد کنم....این تجربه برای منم هیجان انگیز بود چون تو این پنج سال و نیم تنها دوشب ازمن دور خوابیدی ولی اون هم توی یک شهر و زیر گوش خودم و مطمین بودم اگه مشکلی پیش ب...
نویسنده :
مامان الهه
21:10